دانی که خدا چرا تو را داده دو دست؟ من معتقدم که اندر آن سرّی هست
یک دست به کار خویشتن پردازی بادست دگر ز بیکسان گیری دست
* حسّ بشری
دنیا، بستری برای ساختن خانه آخرت است.
کار نیک، احسان به مردم، خدمت صادقانه به دیگران، لذّت بردن از کمک رسانی به محتاجان، ابزار و مصالحی است که «سرای آخرت» را برای انسان بنیان مینهد و آباد میسازد و این توفیقی است که در همه کس نیست و لطفی است الهی که بر دست برخی از بندگان شایسته جاری میشود و به مردم میرسد.
اگر سعدی میگوید: «بنی آدم اعضای یک پیکرند ...» آدمیزادگان را همچون اعضای یک جسد دانسته که همه با هم پیوند دارند و
«چو عضوی به درد آورد روزگار دگـر عضـوهـا را نمـانـد قـرار.
حال اگر با درد یک عضو، عضو دیگر احساس درد نکرد، یا جدا شده از آن پیکر است، یا دچار «بی حسّی» است، یعنی نوعی «مُردگی»! تو کز مهنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی .
همدردی با مردم
آنان که توفیق خدمت به دیگران دارند، حسّ حیات و عصب انسانیت آنان زنده و بیدار و فعّال است و در این خدمت، «لذّت روحی» میبرند و «نشاط معنوی» مییابند و به خدا نزدیک میشوند، البته با چاشنی خلوص و انگیزه پاک.
دو خصلت است که چیزی بالاتر از آن دو نیست: یکی ایمان به خدا، دیگری سود رساندن به بندگان خدا.
بعضی ادما پول نسخه و ویزیت ندارند؛ برخی با حسرت، شاهد پرپر شدن عزیز خویشند و توان مداوا ندارند؛ از بیبضاعتی خانه خراب میشوند و از تنگدستی، ترک تحصیل میکنند و به دلیل ناداری و مسکنت، از تفریحات سالم و سفرهای تابستانی و زمستانی و تغذیه کافی و لباس آبرومند محروماند!
بعضی بر این مسلکاند که «من» راحت باشم، دیگران هر طور شوند، به من چه؟ «من» به رفاه و پول و امکانات برسم، اگر هزاران بینوای زمینگیر و اجاره نشینان فقیر و غصهدارانِ بیمار و بیدارو و خانوادههای بیبضاعت و یتیمان بیسرپرست و مناطق محروم و اقشار آسیبپذیر وجود داشته باشند، به من چه ارتباطی دارد؟
اگر این «من» بت نیست پس چیست؟ و اگر این «منّیت»، درد نیست پس چیست؟
آنان که کمر همّت میبندند و «رنج خود و راحت دیگران» را میطلبند، چند قدم به مرز انسانیّت نزدیکترند و نشان میدهند که «انسان»اند و «احساس» دارند. خدمت به همنوع، یک پلّه از هزار پله صعود تا قرب خدا و رسیدن به کمال مسلمانی است و بیدردی هم یکی از آن دردهاست که خود را نشان نمیدهد و رفته رفته، «هویّت انسانی» را تحلیل میبرد و از افراد، چیزی باقی نمیگذارد، جز مشتی تمنیّات سیریناپذیر و هیکلی با روحیّات حیوانی و فاقد هر گونه «احساس بشری»، و... چه بیماری خطرناکی
توفیق خدمت
لذّت بعضی در «خیر رساندن» به مردم است. این، توفیق الهی است. چنان نیست که هر کس متمکّن و موّجه بود، به این آسانی و بدون وسوسههای شیطانی، بتواند از موقعیت و ثروت و توانایی خود در راه خیر و خداپسندانه واصلاح معیشت مردم و رفع نیازها بهره بگیرد. خادمان خالص و مخلص، ستارگان زمینیاند که برای آسمانیان میدرخشند و حجّتهای الهی بر دیگراناند و خوشحال و خرسندند که مجرای فیض الهی و خیررسانی به بندگان قرار میگیرند.
«خداوند، برخی از آفریدههای خود را برای بندگانش خلق کرده است، آنان را مورد توجّه مردم و شایسته نیکوکاری قرار داده و مردم در نیازمندیهایشان به آنان روی میآورند. آنان در روز قیامت، ایمن و آسوده اند.»
ای رهروی که خیر به مردم رسانده ای آسوده رو، که بار تو بر دوش سائل است
گاهی کسانی قصد نیکی به دیگران دارند، امّا یا مجال نمی یابند، یا فرصت از دست میرود، یا عمرشان کفاف نمیدهد، یا وسوسه شیطان نمیگذارد، یا دلبستگی به دنیا یا تنبلی و بیحوصلگی مانع پدید میآورد، یا امروز و فردا میکنند، یا عوامل دیگر مانع این کار خیر میشود؛ از این رو غنیمت شمردن فرصتهای خیررسانی و تباه نساختن فرصت مناسب، نشانه هوشیاری در کسب سعادت است.
«هر گاه تصمیم به کار نیکی گرفتی، درنگ مکن و در انجام آن بشتاب، چون نمیدانی که چه پیش خواهد آمد!»
آنان که در راه خیر کوشایند، بندگان خاصّ پروردگارند که توفیق خدمت یافته اند. مدال «خدمت» بر سینه دارند و دلی پرمهر در آغوش، گروه خونشان با مردم یکی است و همسایه دیوار به دیوار غمها و شادیهای مردمند. بار مردم را میبندند و گره از کارشان می گشایند. خدمت بی منّت را عبادت می دانند و اجر و پاداش را تنها از خدا می خواهند، پرکارانِ کم ادّعایند، نه پرمدّعاهای کم کار! شعار را کار نمیدانند و کار را هم عار نمیشمارند. هر چه دارند، از مال و مقام و نفوذ و وجهه و دانش و توان و تخصّص، وقف بندگان خدا میکنند و این وقفنامه را به امضای خدا میرسانند و از اسارت دنیا رها میشوند.
کسی که تعلّقات مادّی و دلبستگیهای دنیوی او را چنان اسیر ساخته که حاضر نیست از دارایی و توانایی خود، خرج راه خدا و خدمت به مردم کند، بیچاره و مسکینی است، در نِمای ثروتمندی، و اسیر و وابستهای است، امّا در شکل و شمایل آزاد!
خوشا پیشتازان میدان این مسابقه، که گوی خدمت به مردم را از رقیبان میربایند و در دفتر خدا امتیاز بیشتری برای خود ثبت میکنند.
آن کسی را بستایید که اندر همه عمر بهر آسایش مردم قدمی بردارد
نیک مرد آنکه نگردد دل او هرگز شاد مگر از خاطر کس، بار غمی بردارد
رمز و راز محبوبیّت اینکه گفته اند:
گر همه نیک و بد کنی هر چه کنی به خودکنی
سخنی حکیمانه و منطبق با رهنمودهای آیات قرآن و احادیث پیشوایان دین است. بازتاب عملکرد خوب و حسنات انسان و خدمت به همنوعان، در پرونده عمل و شخصیتِ دینی انسان متجّلی میشود و هر کس خادم مردم باشد، به خود و سعادت و آینده خویش خدمت کرده است و همین رفتار، سبب محبوبیّت نزد دیگران و حکومت بر دلها و نفوذ در جانها میشود.
«هر کس نیکی خویش را به دیگران نثار کند، دلها به او گرایش مییابد.»
خادمان مردم، بر قلعه دلها حکومت مییابند و فاتح دژ دلها میشوند، بیآنکه سپاه و سواری داشته باشند و تیغ و تیری برکشند و برافکنند. سلاحشان همان خدمت به دیگران و اندوهزدایی از ایشان و گشودن بال رحمت و عاطفه بر آنان است.
به دمی، یا درمی، یا قلمی یا قدمی تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
سعدی، در سرودههای خویش بر این امر مهّم بسیار پای فشرده و اشعار نغزی سروده است.
در یکی از سرودههای خویش گوید:
مگردان غریب از درت بی نصیب مبادا که گردی به درها غریب
بزرگی رساند به محتاج، خیر که ترسد که محتاج گردد به غیر
به حال دل خستگان درنگر که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن
نه خواهندهای بر در دیگران؟ به شکرانه، خواهنده از در مران
نیکی به دیگران یا به خویش؟
وقتی مجموعه عالم هستی و نظام الهی حاکم بر آن، خدمتها را بی پاسخ و پاداش نمیگذارد و خداوند، به اهل احسان و دستگیران از بینوایان پاداش عظیم و بیحساب می بخشد، پس میتوان گفت، خدمت به مردم، نیکی به خویشتن است و چنین احسانها و یاریهایی نه تنها گُم نمیشود، که به سوی خود نیکوکار برمیگردد. .
«هر کس کار نیکی کند، به خودش نیکی کرده است و از دیگری پاداش و سپاس آن نیکی را که به خود کرده است، نخواهد.»
بازگشت ثمره احسان به خویشتن، هم در دنیاست، هم در آخرت. امّا از آنجا که آخرت سرای پاداش است، بیشترین رجوعِ ثمرات را باید در آنجا جست.
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب تا پس از مرگ، تو را شمع مزاری باشد
در سخن دیگری،
«هر کس بداند که آنچه نیکی میکند به خودش میکند، مردم را به تأخیر در سپاس، نسبت نمیدهد و خواستار محبّت ورزیدن بیشتر مردم نمیشود. پس از دیگری مخواه که درباره آنچه به خودت نیکی کردهای و آبروی خویش را حفظ کردهای، سپاسگزاریات کنند.»
کسی که با این دید، به عملکردها بنگرد، هرگز نه انگیزه «خدمت رسانی» خویش را از دست میدهد، نه از ناسپاسی و قدرنشناسی دیگران سست میگردد و نه در پی آن است که مردم از زحمات و خدماتش تقدیر و تجلیل کنند و بر او آفرین گویند و مراسم تکریم برایش برپا سازند.
آنکه برای خدا، به خلق خدا خدمت میکند، چشم داشت پاداش را هم تنها از خدا دارد و این مهمترین عامل انگیزه آفرین است.
نباید پنداشت که زحمات هدر میرود و خدمتها مورد توجّه قرار نمیگیرد، چرا که آنکه باید بداند و ارج نهد و پاداش بخشد، خداست و او کریم است و نیکیها را پاداش مضاعف عطا میکند.
در واقع، آنچه برای مصرف شخصی و خانواده مانده است، رفتنی است و آنچه که به دیگران احسان شده است، در بایگانی و ذخیره الهی ماندگار است و در شدیدترین روز نیازمندیِ انسان، به او بازمی گردد؛ با افزایشی چند برابر، و این وعده صادقِ الهی است.
* گستره میدان خدمت
وقتی طرف حساب انسانهای خدوم، پروردگار کریم است، در زمینه احسان و خدمت، مجالی گسترده گشوده میشود.
خداوند، حتّی به نیّت هم پاداش میدهد. از این رو، پیوسته باید در اندیشه خیر رسانی به دیگران بود، که خود این اجر دارد و اگر توفیق جامه پوشانیدن بر اندام این نیت فراهم شد، چه بهتر
خوشا پیشتازان میدانِ این مسابقه!
خوشا آنان که گوی خدمت به مردم را از رقیبان میربایند و در دفتر خدا، امتیاز بیشتری برای خود، ثبت میکنند.
اهداف این اصل عبارت است از:
1- تقویت روحیه خدمت و همکاری.
2- احساس و فداکاری و ایثار و از خودگذشتگی نسبت به همنوعان.
3- مجاهدت و مداومت در کسب توفیق خدمت به خلق و ادای شکر نعمت خالق و بهره مندی از نعمت دنیا و خیر آخرت.
4- تشویق مردم به همفکری و همکاری در ایفای رسالت انسانی و انجام تکلیف اجتماعی.
5- تهییج عزم و اراده ملی برای کمک رسانی و خدمت به خانواده های فقیر و کودکان یتیم و افراد بی سرپرست.
6- مشارکت در امر سازندگی جامعه و تحقق اهداف برنامه های توسعه اجتماعی و رفاه عمومی.
در یک ، همه افراد در واقع اعضای یک پیگرند و به تعبیری یک روح هستند در چند کالبد از این رو بایستی همگی در رفع نیازمندی های یکدیگر بکوشند که این از اجر و پاداش بزرگ برخوردار است
خدمت به خلق حکمت ها و اسرار زیادی دارد؛ از جمله:
1- انسان کامل کسی است که همه نیازهای فردی و اجتماعی را بشناسد و براساس آن عمل کند.
2- خدمت به دیگران، انسان را از تنگ نظری و خود محوری خارج ساخته، به مرتبه سعه وجودی ارتقا می دهد.
3- انسان ها برادر یکدیگرند، کسی که توان جسمی و مالی دارد، باید حقوق مردم نیازمند را بپردازد و اگر شخص این حقوق را مراعات نکند از دین خارج می شود به بیان دیگر روح ایمان از وجودش رخت برمی بندد.
4- خدمت به خلق عبادتی بی رقیب است. هر کس به مردم و خصوصا به مردم محروم بیشتر خدمت کند. به خالق خود نزدیک تر می شود.
5- «خدمت به دیگران»
7- خدمت به خلق ریشه در «همدلی و همدردی» دارد که از جان های پاک و لطیف نشأت می گیرد.
به عبارت دیگر خدمت به مردم، روح انسان را لطیف می سازد و عدم توجه به این امر، آدمی را به شقاوت و سختی دل مبتلا می سازد».
اگر نفع کس در نهاد تو نیست چنین جوهر و سنگ خارا یکی است
8- «مردم خانواده خدایند، هر کس برای این خانواده سودمندتر باشد، ادعایش در دوستی خدا، صادق تر است»
* توجه به محرومان
به نقل یکی از دوستان چند زن روستایی را دیدم که هیزم تهیه کرده ٬بر پشت خود بسته و با مشقت٬هیزم ها را حمل می کردند بنده وقتی با این صحنه مواجه شدم٬گفتم ماشین متوقف كنيد .از ماشین پایین آمدم.مقداری با آنها سخن گفتم و از مشکلات آنان سؤالاتی کردم و در آخر هم گفتم به هر کدام از آنها هدیه ای تقدیم کنيد.
*خدمتگزار هستی ؟
نمی دانم چطور به پایان برسانم ، به ظاهر شاید خدمتگزاری دو کلمه ی کوتاه باشد . اما می تواند یک جامعه را تغییر دهد . می تواند خرابی ها را آباد کند و همه ی نمی توانم ها را در محلول خواستن حل کند .
خدمت یعنی خواستن . تو باید بخواهی تا بتوانی خدمت کنی و دنیایی را آباد سازی . باید تا نیرو داری به سوی جلو حرکت کنی ، باید لبخند برلب ها بنشانی، یا شاید اشک شوق از چشم ها جاری کنی .
می گویند و شنیده ایم که ؛ خدمتگزاری سخت است اما من و تو که می دانیم ، همه ی این سختی ها به دیدن یک لحظه ی آن اشک ها و لبخند ها می ارزد ...
یادمان باشد ، خدمتگزار که شدیم ، نباید لحظه ای دست از تلاش برداریم . مبادا کسی که چشم امیدش اول به خداست ، بعد به ما ؛ دلش بشکند .
خدمتگذار شدن سخت نیست ، خدمتگزار ماندن مشکل است . خدمتگزار که شدی دیگر مال خودت نیستی . سراسر وجودت می شود متعلق به قلب های شکسته ای که شاید هنوز نور امیدی در اعماق دلشان هست . و فکر می کنند هنوز هم راهی هست . راهی هست تا بر دست های پینه بسته مرهم گذاشت. و زمین های خشک را سرسبز ساخت .
اگر ویرانی ها آباد شد و چراغ امید در کلاس کوچک درسِ یک روستای دورافتاده روشن شد . و اگر همه ی اینها را دیدی و گفتی :
« خدایــــــــا ممنونـــم که یــــــــاری ام کردی تا مــــردم را یاری کنم . »
همه مي گويند :خدمتگزار ماندنت مبارک .
هر جا که باشی ، هر کسی که باشی ، کوچک باشی یا بزرگ ، قدرتمند باشی یا ضعیف ، می توانی در قلب ها ماندگار شوی اگر؛ خـــــدمتگــــــــــــزار باشي .
با سپاس